مطلب فوق نقد واره ای هست به مقاله جناب آقای حسین غفاری در مورد پاتوق های سایبری:
حسین عزیز سلام؛
این مطلب رو بادقت مطالعه کردم.
نکاتی که به ذهنم رسید به عرضتون
میرسونم...
1. می توان گفت این مقاله حاوی انبوهی
از سؤالات بی جواب است. شما تا جایی که توانستید تلاش داشتید تا پاسخ دهید ولی
ناخواسته خود را در ورطه ای از سؤالات بی شمار انداخته اید که پاسخ به هر یک از
این سؤالات خود نیاز به مطلب یا مطالبی مجزاست.
اما باید اعتراف کنم که مسئله یابی
بسیار مناسب و کاربردی درحوزه شبکه های اجتماعی مجازی انجام شده است.
2. نکته دیگر، مغفول شدن بحث اصلی در
اثنای مقاله است یعنی تربیت! شاید از این نکته کمی متعجب شده اید ولی متأسفانه به
نظر من در اثنای مباحثتان در مورد مثلا انواع ساحت های سایبری یا ابعاد حضور دانش
آموزان در یک پاتوق سایبری یا مباحث دیگر بحث تربیت مغفول واقع شده است. محوریت
مطلب به ضرورت، الزامات و بایسته های پاتوق سایبری دانش آموزی قابل دسته بندی است.
شاید بتوان گفت اگر بحث ضرورت یا همان سؤال اول را کمی بیشتر باز می نمودید و مفصل
تر در این حوزه قلم می زدید رویکرد تربیتی مطلب پررنگ تر می نمود.
3. بحث دیگر عدم پرداخت صحیح و منسجم
به خانواده و نقش آن در این پاتوق سایبری است. هر چند در اثنای مقاله اشاراتی به
والدین و پدر و مادران شده است ولی به نظرم بهتر بود سرفصل جدایی به نسبت میان
خانواده و پاتوق سایبری پرداخته شود. (مثلا آیا ایجاد این پاتوق سایبری به نوعی
دخالت ما در حریم خانواده دانش آموز نیست؟ یا ....)
4. لزوم توجه به نقش نهادهای
تربیتی موازی در این پاتوق سایبری مانند علما و روحانیون، دوستان غیرمدرسه ای،
پایگاه مسجد، یا محیط های تربیتی و آموزشی دیگر در کنار این پاتوق سایبری است.
چقدر می توان برای چنین نهادهایی که به مدرسه مرتبط نیستند ولی خواه ناخواه در
تربیت بچه ها مؤثرند نقش مؤثر قائل شد؟ کلا نگاه منظومه ای به فرآیند تربیت در
این گونه مطالب لازم است.
5. در این مطلب اشاراتی گذرا به سواد
رسانه ای و اصول حاکم بر آن شده است ولی مخاطب در نهایت نمی تواند جایگاه درستی
برای آن متصور شود و این بحث نیز در میان انبوه مسائل مرتبط با رسانه های اجتماعی
گم شده است. بهتر بود در پاراگرافی مجزا جایگاه سواد رسانه ای و نقش و اهمیت آن
برای هر یک از سه قشر دانش آموز، معلم، والدین تبیین شود.
6. در مورد سؤال دو که ساحت های شبکه
های اجتماعی به خوبی بیان شده است و تقسیم بندی فوق برای خودم قابل استفاده بود به
نظرم نیازی نبود که این تقسیم بندی در اینجا ذکر شود و اشاره غیرمستقیم به این
ساحت ها با توجه به کلیت مقاله کافی به نظر می رسد.
7. در این مقاله من نتوانستم جواب این
سؤال را پیدا کنم که کلا چه نیازی به این پاتوق سایبری برای دانش آموزانی که صبح
تا عصر را با یکدیگر سر میکنند هست؟ همان پاشته آشیل عدم پاسخ دقیق به سؤال یک
اینجا نیز خود را نشان می دهد.
8. به نظرم بهتر است در مقاله ای به
آفت های ایجاد پاتوق های اینچنین پرداخته شود.
اما نظر خودم:
گمشده نسل امروز ما فضای طبیعی است. فضای
واقعی و ارتباطات میان فردی واقعی. در عالم واقع که ماشین ها و آدم ها و خیابان ها
و کوچه ها و پرندگان و ... حضور دارند. در عالمی که بچه ها پدر و مادر و خواهر و
برادر دارند ولی آن ها را نمی بینند. هستند ولی نیستند. در عالمی که مغازه و مسجد
و نانوایی و بقالی و بازار و ... تبدیل شده اند به خرید های اینترنتی و هیئت مجازی
و ...
پدر و مادر دائم در فکر این هستند که
فرزند آنان چرا با آنان ارتباط صحیحی ندارد؟ چرا به حرف های آنان وقعی نمی نهد؟ و
چراهایی از این دست که دانی و دانم و...
نکته من این است که چرا ما مربیان
تربیتی به جای اینکه بچه ها را سوق دهیم به سمت فضاهای اجتماعی واقعی به سمت مسجد،
هیئت، پایگاه بسیج، زمین فوتبال و... باز هم تئوری سازی بازی در پازلی که خود بچه
ها برای ما چیده اند را انجام دهیم؟
چرا نباید به سمت احیاء پایگاه های
سنتی مانند مسجد و جمع های قرآنی و روضه های هفتگی خانگی حرکت کنیم؟ چرا نباید
ارتباطات مجازی را کم کنیم؟
می دانی !
در تمام مدتی که مقاله ات را می خواندم
در این فکر بودم که اگر کسی نخواهد و یا نتواند و یا به هر علتی از نعمت این پاتوق
سایبری محروم باشد تکلیفش چیست؟
یکی از مهمترین سیاست های تربیتی در
قبال رفتار رسانه ای دانش آموزان کمرنگ کردن ارتباطات مجازی است ....به ای نحو
کان.
اما به کلی باید گفت و باید اعتراف کنم
با این وجود و با وضع موجود به قول خود شما چاره ای نداریم جز آنکه در این وضع
موجود ما هم مدلی را ارائه دهیم و در قالب این مدل سیاست های تربیتی و آموزشی خود
را جلو ببریم.
مثلا احتمالا از طریق پاتوق بچه ها را
مسجدی کنیم!!! مثلا ...
برای این وضعیت بحرانی این مقاله مانند
درّی بود در بیایان. بسیار عالی و بسیار موشکافانه مسائل مرتبط با این موضوع را
احصاء و تقسیم بندی کرده بود که از این حیث قابل تحسین است.
در نهایت باز هم به حرف ابتدایی خود
باز میگردم که اگر قرار بود ما روش اندیشیدن در مورد این موضوع خاص را به مخاطب
بگوییم محوری مشخص به نام تربیت توحیدی را اصل قرار میدادیم و بر مبنای آن روش خود
را منتقل می کردیم...
محوری که در سراسر مقاله کمرنگ است...