بسم الله...
شوکه شدم از شنیدن خبری که تأسّفّش برای خودم باقی مانده و شعفش برای آنها.
اکنون مادر بزرگوار آن دو برادر بزرگوارِ شهید، امیر و سعید امین، که حقّ بزرگی بر گردن همهمان( و همهشان) داشتند و دارند، بر سر سفرهی خانم صدّیقهی طاهره سلام الله علیها نشستهاند و به حال ما دوستان ناخلف فرزندان پاکش ... دریغ خوردم از راهی که باید رفت و هنوز در ابتدای جادّه مشغول بستن محملیم، بماند که بعضی سرابی دیدند و جاده را نیز، گم نمودند.
پس از سالها، لحظه به لحظهی آن شبها که مهمان نگاه پاک سعیدشان و دست رنج امیرشان بودیم بمانند برقی از مقابل چشمانم میگذرند و من هنوز در فکرم...؟! به قول و قرارهایی فکر میکنم که در تاریکی همان نمازخانهی فکسّنی به خودم و این رفقای همیشهگیم میدادم و بر سر هیچ کدامشان هم ...نتوانستم بمانم.( حیف که میدانم دیگر آن شبها نیز از ما روی برگرداندند)
و فریاد هل من ناصری پس از 1400 سال هنوز در گوش تاریخ میپیچد ...همچنان منتظر جواب است. شرمندهام از روی پاک شان...
ای کاش نیتهایی پاک پیدا میشدند وبرایمان طریقت طی شدهشان در دامان مادر مکرّمه مرحومه شان را، روایت مینمودند تا بلکه چراغ راهی گردند.
حیف که دلهایمان بیمار شده و بار دنیا مصداق «اِثّاقلتم إلی الأرض» مان کرده.
فاتحهای به همراه سه صلوات مهمانشان کنیم...